باز هم زلزله ٬ بازهم قلب های که ترک می خورند .  ناگاه مبهوت می شویم .
غصه ی بچه های بم را فراموش نکرده ایم که ...
 زلزله ای دیگر زرند را ... دوباره اشک ٬ دوباره غصه هایی که در دل همه ی ما ضرب
  می شوند . باز هم چشمانی  به انتظار یاری ما ... باز هم دستانی که سرما رهایشان
نمی کند . اگر آن خانه ٬ خانه ی من بود . اگر آن پدر ... اگر آن مادر ... و ... 
 هم وطن تو همیشه آمده ای همه جا و امروز نوبت کرمان تا کریمان قیامی دوباره 
 داشته باشند . 

صدایی که ...

 

     تبسّم زلال

     نگاه لطیف

     صدایی که هزاران برکه

     انتظار رسیدنش را

     پرسه می زنند

     باید ترشد

    باید خیس

    باید لطافت باران داشت

    ونگاهی عمیق به سبزه

    روئیدن در راه است .

کلام

گاهی کلام تازیانه می شود
گاهی شهد
و گاهی مزه ای میان این دو
زنبور خود حکایتی است
نیش وشهد را با هم دارد
لیاقت می خواهد
باید قابل بود .